بس شلوغ است در پیاده رو ات،گام در گام،هرقدم عابر
در ترافیک چهارراه لبت،میشود نعش عاشقان ظاهر
شعر یعنی همین شهید شدن،تشنه ی کربلای چشمانت
تا "انالعشق"میرسد درتو،بعد زنار بعد هم کافر-
-کشته ی چند کوچه پایینتر،شیخ صنعان شده ست ومینالد
که چه رازی میان اندامت با تنش داشت.مثل یک ساحر-
-پشتدرهای بسته ی بدنت،پشت پرچین باغ پیرهنت
یک پری بود وبک سبد میوه،سیب و شاتوت نوبر نادر
بین ماهم چراغ سبز نبود،نه پلی تا به میوه ات برسم
وهوس داد زد: تمامش کن.ای به روحت...شتاب کن شاعر!
کاتب وحی میشوم در عرش،میشود آیه تنت نازل
سوره یاس امر چیدن داشت و حیایت،نهی از منکر
مهر 91-گرگان اسفند...برچسب : نویسنده : hoshidar بازدید : 87