آخرین مطالب
امکانات وب
مه دخت شاهنامه! سیه موی داستان! لبخند آفتاب! تکاپوی سیستان!
زرتاب سبزه روی، عروس گز و خیال! مقصود هیرمند! پرستار سام و زال!
صبح از حریم چشم تو بیدار میشود یعقوب از عشق توست که عیار میشود
روییده ای چنان که تمنای پیچکی ابروکمان و موی، که معنای قیژکی
"موکه مِه کنجکه تويوم"... آتش فروخته نجوا کن ،ای شرف شهر سوخته!
توفان شن شدی و گلیمت حصیر شد هامون چشمهای تو عمری کویر شد
از هفت خوان خاک سفالینه ای بساز لبریز عشق ،بر دل توران غم بتاز
رستم نزاده غیر تو از درد هیچ زن بر کوه خواجه چهره ی رودابه را بکَن
آبستن است بخت تو زردشت دیگری اینک جهاز توست اوستای زرگری
زاول :طلوع چشم تو در شرق عالم است
تقصیر واژه هاست که این وصفها کم است.
کیش - سحرگاه 20 تیرماه 94
برچسب : نویسنده : hoshidar بازدید : 99