پاییز رسید و فصل چیدن،در بستر من قرار داری
لبهای شکفته ی هوسناک،از طعم تمشک و توت و بادام
چشمان خمارمست وحشی،از جنس شب بهار داری
غرق عرق از تب خزیدن،میلغزی و مثل بچه ماهی
از تنگه ی این مصاف خونین،میل گذر و فرار داری
من تن به تنِِ ِ تنِ ِ تو امشب ،از تن تنن و خیال خالی
حالا تو بگو که از تن من،تا صبح چه انتظار داری؟
آهی!که به ناله ام رسیدی،راهی!که به لذت عبوری
درچنته برای اسب وحشی،مویی که کند مهار داری
تو در قفس غریب دستت یک عاشق بیقرار داری
حالا بِکِش و بکُش که حتی ،در قافبه اختیار داری
من پیچ شدم به طالع تو،در اوج من از خودم گذر کن
ناخواسته میرسی به چشمم،تو مهره ی جنس مار داری
هی می بُری و میبَری از من،دل را که به خشت خام چیدم
با اینکه همه باختنم،باز،امشب هوس قمار داری
اسفند...برچسب : نویسنده : hoshidar بازدید : 76